فیلم The Wizard Of Oz محصول سال ۱۹۳۹ یکی از خاطرهانگیزترین فیلمهای تاریخ سینما محسوب میشود که البته بخش زیادی از این محبوبیت را شاید مدیون دستاوردهای فنی خود در آن زمان باشد، اما نباید داستان شیرین و شخصیتهای دلنشین آن را نادیده گرفت. در این فیلم بینندگان دیدند که همه چیز ناگهان رنگی میشود، چیزی که در آن زمان میتوانست بینندگان را متحیر سازد و بیشتر از قبل آنها را مجذوب دنیای سینما کند.
فیلم The Wizard Of Oz شخصیتهای به یادماندنیای از جمله دوروتی را معرفی کرد که همچنان عدهی زیادی با این شخصیتها خاطره دارند و یا در آثارشان به آنها اشاراتی میکنند. البته تنها شخصیتها نبودند که در خاطر بینندگان باقی ماندند؛ موسیقیها و دیالوگهای این فیلم نیز همچنان در میان مردم مانده و جزوی از فرهنگ عام شده است. در ادامه با بهترین دیالوگهای این فیلم آشنا میشویم.
۱۵- «چه چیزی از یک برده پادشاه میسازد؟ شجاعت»
این دیالوگ توسط شیر ترسو زمانی گفته میشود که منتظر دیدار با جادوگر در شهر زمرد هستند. این دیالوگ به درونمایهی عمیقتری از فیلم اشاره دارد که میگوید هر کس با شجاعت، مهربانی و ایمان به خود میتواند تفاوتی را ایجاد کند. همچنین در این صحنه میبینیم که شیر متفاوت با رفتارهای همیشگی خود عمل میکند.
۱۴- «برای بیست و سه سال حاضر بودم که بگم واقعا چه فکری دربارهات میکنم، اما حالا که یک زن مسیحی هستم نمیتوانم بگویم.»
لحظهای که عمه اِم در مقابل دوشیزه گالچ که قصد دارد سگ دوروتی، توتو، را با خود ببرد، میایستد، لحظهای فوقالعاده برای شخصیت اوست. او خود را کنترل میکند و شخصیت مهربان خود را نشان میدهد و از دوروتی حمایت میکند. جمله او نیز با لحنی طنزآمیز پایان مییابد که به شکل قاطعانهای جایگاه برتر اخلاقی خود را حفظ میکند.
۱۳- «بعضی از افراد با اینکه مغز ندارند بیش از اندازه صحبت میکنند، مگه نه؟»
وقتی دوروتی مترسک را ملاقات میکند، از او میپرسد که چطور میتواند صحبت کند. مترسک نیز که از نداشتن مغز گلایه میکند، این جواب را میدهد که شوخطبعی آن به یاد میماند. ری بولگر، بازیگر مترسک، بهعنوان یک رقاص برای این نقش مناسب بود و مهارتهای کمدی فیزیکی خود را بهکار گرفت تا مانند یک آدمک حصیری حرکت کند و همچنین دیالوگهای طعنهآمیز را به زیبایی بگوید.
۱۲- «جالبه، احساس میکنم که شما رو همیشه میشناختم.»
دوروتی این دیالوگ را خطاب به مترسک، مرد حلبی و شیر میگوید و اشاره میکند که ماجراجوییای که پشت سر گذاشتند، آنها را به هم نزدیکتر کرده است. این جمله همچنین به این واقعیت اشاره دارد که این شخصیتها همان کارگرانی هستند که دوروتی در مزرعهاش در کانزاس میشناسد. در طول فیلم، شخصیتهایی که ابتدا در صحنههای مزرعه معرفی میشوند، بهعنوان افراد متفاوتی در سرزمین اُز ظاهر میشوند.
۱۱- «من اُز هستم، بزرگ و قدرتمند.»
این دیالوگ احتمالا یکی از نمادینترین دیالوگهای این فیلم باشد که بارها اشاراتی به آن شده است. زمانی که دوروتی و دوستانش سرانجام در شهر زمرد با او ملاقات میکنند، جادوگر اُز این جمله را بلند و هراسانگیز میگوید تا آنها را کمی بترساند. البته به جای ترس، تا حدودی خیال آنها را راحت میشود، چرا که به پایان ماموریتشان رسیدهاند.
۱۰- «اگر واقعا بزرگ و قدرتمند بودی سر وعدههات میموندی.»
دوروتی برای چیزی که درست و عادلانه است پافشاری میکند. او جادوگر را بهخاطر عمل نکردن به قولش برای کمک به آنها پس از آوردن جاروی جادوگر سرزنش میکند. دوروتی به عنوان فردی مهربان و صادق، میتواند ظاهر زورگو و قدرت توخالی جادوگر را ببیند.
۹- «تو دیگر نیازی به کمک نداری، تو همیشه قدرت برگشتن به کانزاس رو داشتی.»
دوروتی همچنان پس از به اتمام رساندن ماموریتشف در شهر زمرد گیر کرده است. اما گلیندا به او میگوید که میتواند هروقت که بخواهد با کفشهای یاقوتیاش به خانه برگردد. دوروتی این قدرت را درون خودش داشت تا به خودش کمک کند، اما او نیاز داشت تا اول به خودش باور داشته باشد.
۸- «من آدم خیلی خوبیام، فقط جادوگر خیلی بدی هم هستم.»
این دیالوگ جادوگر پس از آن که پیدا میشود، بامزه است و به شخصیت او عمق میدهد. جادوگر مثل همتای خود در کانزاس شاید یک کلاهبردار باشد، اما هنوز هم آدم خوبی است و میخواهد به دوروتی کمک کند.
۷- «قلب با مقداری که بقیه را دوست دارید قضاوت نمیشود، بلکه با اینکه چقدر بقیه دوستتان دارند قضاوت میشود.»
جادوگر این دیالوگ را خطاب به مرد حلبی میگوید و به او یادآوری میکند که او همیشه قلبی را در درون خود داشته است. این نصیحت مهمی است و همچنین به درونمایهی فیلم دربارهی اهمیت مهربانی و دوستی اشاره دارد.
۶- «اگر دوباره بخواهم به سراغ آرزوهای قلبیام بروم، دورتر از حیاط پشتی خودمان نخواهم رفت.»
بزرگترین درس دوروتی این بود که فهمید چیزهایی که واقعا برایش ارزش دارند، چیزهایی بودند که او در کانزاس داشت. درست است که مزرعه و خانواده برای او حوصلهسربر بودند و بخشهایی از زندگی او ناعادلانه بود، اما همیشه میتوانست به خانوادهاش تکیه کند و این برای او بیشترین ارزش را داشت.
۵- «شما اونها رو دارید، همیشه اونها رو داشتید.»
در اینجا جادوگر توضیح میدهد که مترسک به مغز، مرد حلبی به قلب و شیر به شجاعت نیاز ندارند، چرا که همیشه این ویژگیها را همراه خودشان داشتند. این پیام مهمی است که این فیلم منتقل میکند که هرکس با باور به خود میتواند ویژگیهای خوب خود را پیدا کند؛ مترسک همیشه نقشهای میکشید، مرد حلبی به دیگران اهمیت میداد و شیر شجاعانه قبول میکرد تا به دوروتی کمک کند.
۴- «فقط کافیه که جادهی آجری زرد رو دنبال کنید.»
این دیالوگ نیز یکی از دیالوگهای نمادین این فیلم است که اشارات مختلفی به آن در فرهنگ عام شده است. گلیندا به دوروتی توصیه میکند که برای رسیدن به جادوگر باید جادوی آجری زرد را دبنال کنند؛ این جادهی رنگی نمادی از دنبال کردن رویاها و یا رفتن به دنبال ماجراجویی است. التون جان، خوانندهی مشهور، در عنوان آلبوم Goodbye Yellow Brick Road به این فیلم و جاده اشاره کرده است.
۳- «جایی پشت رنگین کمان آسمان آبیه و رویاهایی که اگر شجاعتش را داشته باشی، به واقعیت تبدیل میشوند.»
آهنگ دلنواز دوروتی، در حالی که او آرزوی ترک کانزاس را دارد، کاملا احساس اشتیاق برای چیزی بیشتر را نشان میدهد، حتی اگر نداند که آن چیز واقعا چیست. صدای زیبای جودی گارلند، بازیگر شخصیت دوروتی، کمک میکند تا این آهنگ بیشتر به دل بنشیند و درکش کنیم.
۲- «توتو، من حس میکنم که دیگر توی کانزاس نیستیم.»
این دیالوگ را دوروتی زمانی میگوید که وارد سرزمین اُز میشود؛ در این لحظه است که دنیای سیاه و سفید تبدیل به دنیایی پر از رنگهای مختلف میشود و بینندگان به همراه دوروتی شگفتزده میشوند. اشارهی او به کانزاس نشان میدهد که دوروتی چقدر با دنیای بیرون از کانزاس غریبه است و جایی جز کانزاس را نمیشناسد.
۱- «هیچ جا مثل خونه نمیشه.»
دوروتی پس از اینکه پاشنههایش را به هم میزند تا به کانزاس برگردد، در رخت خواب بیدار میشود و این دیالوگ را میگوید. این جملهی کوتاه به خوبی فیلم را خلاصه میکند و نشان میدهد که دوروتی چه درسهایی را یاد گرفته و همچنین در یاد و دل طرفداران باقی خواهد ماند.
منبع: Screenrant