فیلم Gladiator یکی از بهترین فیلمهای حماسی تاریخ سینما است که افراد زیادی با آن خاطره دارند. به تازگی سری دوم این فیلم اکران شده و شاید فرصت مناسبی باشد تا نگاهی دوباره به دیالوگهای این فیلم تاریخی و حماسی داشته باشیم.
با وجود اینکه فیلمنامهی این فیلم بارها بازنویسی شد، اما دارای دیالوگهای زیبا و قابل تاملی است که شاید برخی از آنها را هنوز به یاد داشته باشیم. البته که صرفا خواندن این دیالوگها آن حس و حال را نمیرساند و این هنرنمایی بینظیر بازیگرانی چون راسل کرو و واکین فینیکس است که به این دیالوگها رنگ و جان میدهند. ریدلی اسکات فیلمهای خوب و بد زیادی دارد اما Gladiator جزو آن دسته از فیلمهای اوست که همهی اجزای فیلم به خوبی در کنار هم قرار گرفتهاند تا اثری جذاب را ایجاد کنند. در ادامه با بهترین دیالوگهای فیلم Gladiator آشنا میشویم.
۱۰- «اونها رو دوباره ملاقات خواهی کرد، اما فعلا نه.» – جوبا
ماکسیموس پس از مرگ خانوادهاش به استان زوکابار روم فرستاده میشود. پس از چند مبارزهی موفق گلادیاتوری، ماکسیموس به جوبا میگوید که خانوادهاش مردهاند؛ جوبا هم به او اطمینان میدهد که او بالاخره روزی خانوادهاش را دوباره خواهد دید. این دیالوگ به سرنوشت ماکسیموس اشاره دارد و به نوعی مرگ ماکسیموس را پیشبینی میکند.
به عنوان گلادیاتور، جوبا و ماکسیموس به مرگ و میر زیاد فکر میکنند و به نظر میرسد که دیگر به آن کنار آمدهاند. از نگاه دیگر این دیالوگ جوبا جالب است، چون به نظر او به ماکسیموس میگوید که بهرت است فعلا نمیرد، چرا که او و دیگر گلادیاتورها به ماکسیموس برای نبردهای بعدیشان نیاز دارند.
۹- «آیا من بخشنده نیستم؟» – کومودوس
کومودوس پس از آنکه به خواهرش میگوید که باید وارثی برای او به دنیا بیاورد و اینکه اگر این کار را نکند، پسرش کشته خواهد شد، این دیالوگ را میگوید. لوسیلا که وحشتزده است، پاسخی نمیدهد؛ باردار شدن از برادرش برای اینکه خون خالص برای هزار سال حکومت کند، چیزی نیست که او بخواهد.
هرکسی که چنین حرفی را با خشم و وحشت فریاد بزند چندان بخشنده و مهربان به نظر نمیرسد؛ فشاری که کومودوس در چهرهی خود نشان میدهد او را ترسناکتر میکند. بنظر میآید که او میخواهد گریه کند و این درماندگی او را نشان میدهد که وهم و خیالی از عشق دارد. موسیقی و نورپردازی در این صحنه یکی از تلخترین صحنههای این فیلم را خلق کردهاند که واکین فینیکس جلوهای از مهارت بازیگری خود را به نمایش میگذارد.
۸- « او راحت میخوابد چون دوستش دارند.» – کومودوس
کومودوس و لوسیلا در حال تماشای لوسیوس هستند که در خواب است. کومودوس با حزن و اندوه این دیالوگ را میگوید. او با حسادت و نوعی حیرت به پسر نگاه میکند، انگار که این نوع از عاطفه برای او عجیب و دستنیافتنی است. همچنین بیان میشود که کومودوس خوب نمیخوابد و البته جای تعجب هم ندارد.
لوسیلا به این حرف پاسخی نمیدهد و تنها به او میگوید که دیروقت است؛ چه میتواند دربارهی روابط تیره و تار کومودوس بگوید؟ چهرهی لوسیوس در این صحنه خیلی مشخص نیست و انگار برای امپراطور او به شکل یک رویا است. ریدلی اسکات کومودوس را به عنوان یک شخصیت قابل درک ارائه میدهد و این صحنه به بازنمایی آن کمک میکند.
۷- «اسم خوبی داری، قبل از خودت باید اسمت رو بکشه.» – جوبا
ماکسیموس نسبت به خوردن غذایش مشکوک بود، بنابراین گلادیاتور دیگری آن را امتحان کرد. پس از اینکه تظاهر کرد مسموم شده است، شروع به خندیدن کرد و همه با هم خندیدند و جوبا این دیالوگ را میگوید. یکی از دلایلی که این دیالوگ قابل توجه میباشد، این است که واقعیت را بیان میکند. بیننده به وضوح دیده است که ماکسیموس چقدر بر مردم تاثیر دارد و این بدان معناست که اگر کشته شود، کومودوس را مقصر میدانند.
از آنجا که کومودوس در مقابل یک کولوسئوم پرجمعیت ماکسیموس را تهدید کرده بود، مرگ بر اثر مسمومیت نمیتوانست مردم روم را فریب دهد. آنها میدانستند که کومودوس پشت این قتل خواهد بود و این امر ماکسیموس را به یک شهید تبدیل میکرد. این دیالوگ این ایده را به شکل تأثیرگذاری به تصویر میکشد.
۶- «مرگ به ما لبخند میزند و تنها کاری که یک مرد میتواند انجام دهد این است که متقابلا لبخند بزند.» – ماکسیموس
در یکی از صحنههای پایانی، ماکسیموس در حالی که زنجیر شده است، آماده نبردی سرنوشتساز با کومودوس میشود. کومودوس اشاره میکند که ماکسیموس از هیچ چیزی نمیترسد. ماکسیموس پس از خندهای تلخ این دیالوگ را میگوید. این دیالوگ با فلسفه رواقی و طرز فکر ماکسیموس همخوانی دارد. حتی در حالی که در زنجیر است، همچنان با قدرت و صلابت در مقابل امپراطور ایستاده و همانند همیشه قوی به نظر میرسد. ماکسیموس به عنوان مردی خردمندتر ظاهر میشود، کسی که بسیار آمادهتر از کومودوس خشمگین، مرگ خود را میپذیرد.
کومودوس متوجه میشود که ماکسیموس در حال نقلقول از مارکوس اورلیوس است و همین موضوع این جمله را حتی معنادارتر میکند. ماکسیموس همواره بسیار بیشتر از خود کومودوس به درسهای پدرش توجه نشان داده است، با اینکه کومودوس مدعی است که پدرش را دوست داشته.
۵- «زنده باد سزار.» – لوسیلا
مارکوس اورلیوس بهتازگی کشته شده است. لوسیلا با چشمانی پر از اشک به برادرش خیره میشود. او بهخوبی متوجه است که کومودوس پدرشان را به قتل رسانده، و شدت خشمش بهوضوح نمایان است. هنگامی که تنها هستند، لوسیلا دو بار به صورت کومودوس سیلی میزند. سکوت کومودوس نشان میدهد که او دلیل این واکنش را میفهمد و قصد ندارد آن را انکار کند.
با این حال، لوسیلا ارتشی پشت خود ندارد؛ جایی برای فرار و کسی برای حمایت از او وجود ندارد. بنابراین، پس از ابراز خشم و ناامیدیاش، دست برادرش را میگیرد، آن را میبوسد و این دیالوگ را میگوید. دوربین کمی عقبتر میرود و نمایی نیمرخ از هر دو شخصیت نشان میدهد که در یک طرف قرار دارند. این جمله را هم قبلا شنیدیم اما گفتن آن در این صحنه و نوع بیانش، تأثیر عمیقی بر مخاطب میگذارد.
۴- «اسم من ماکسیموس دسیموس مریدیوس است.» – ماکسیموس
فیلم Gladiator پر از صحنههای حماسی و اکشن خارقالعاده است، اهمیت این صحنهها در تواناییاش برای ایجاد مقدمههای قوی برای این نبردها و دنبال کردن آنها با صحنههای دراماتیک و پرقدرت نهفته است که به همان اندازه جذاب هستند. ماکسیموس با نام مستعار «اسپانیایی» توجهات را به خود جلب کرده و کومودوس به میدان نبرد میآید تا از او نامش را بپرسد. ماکسیموس که نمیخواهد هویت خود را زودتر از موعد آشکار کند، پشتش را به امپراتور میکند. اما هنگامی که کومودوس دستور میدهد هویتش را فاش کند، ماکسیموس نقاب خود را برمیدارد، برمیگردد و با ابهتی که در چهرهاش است، خودش را معرفی میکند.
سپس ماکسیموس به آرامی به سمت کومودوس قدم برمیدارد و ادامه میدهد: «پدرِ پسری که به قتل رسید. همسرِ زنی که به قتل رسید. انتقامم را خواهم گرفت، در این زندگی یا زندگی دیگر.» این آشکارسازی بسیار دراماتیک و پرتنش است، زیرا همه در همان لحظه متوجه میشوند که ماکسیموس واقعا کیست. خشم کنترلشدهای که در بازی راسل کرو دیده میشود، تنها با واکنش و غافلگیری واکین فینیکس برابری میکند؛ همین دو بازی برجسته شاید حتی بیشتر از خود کلمات، این دیالوگ را تأثیرگذار میکنند.
۳- «به نظر من تو تمام عمرت رو میترسیدی.» – ماکسیموس
ماکسیموس، با وجود اینکه زنجیر شده است، احساس آزادی درونی دارد که کومودوس هرگز قادر به دستیابی به آن نیست. نمای نزدیک که تنها صورت و شانههای ماکسیموس را نشان میدهد، وزن عاطفی لحظه را برجسته میکند و قدرت او را در برابر سختیها تقویت میکند. زندگی کومودوس از ترسها تعریف شده است: ترس از از دست دادن کنترل، ترس از ناکافی بودن، و ترس از مرگ. این جمله بهطور صریحی یادآوری میکند که قدرت واقعی نه در عنوانها یا قدرت بدنی، بلکه در توانایی مواجهه و غلبه بر ترسهای عمیق فردی است.
این جمله به خوبی شخصیت کومودوس را خلاصه میکند؛ او ترسو است، چیزی که خودش در ابتدای فیلم به پدرش اعتراف کرده بود. این سکانس بهطور کلی فوقالعاده است، اما این دیالوگ لحظهای است که ماکسیموس نظر خود را درباره کومودوس بیان میکند و در واقع ضعف شدید کومودوس را به نمایش میگذارد.
۲- «سرگرم نشدید؟» – ماکسیموس
ماکسیموس به راحتی تمام حریفان خود را در یک نبرد گلادیاتوری شکست میدهد. درحالی که دوربین او را از پایین نشان میدهد، شمشیرش را پرتاب میکند و این دیالوگ را میگوید و قدرتش را نشان میدهد. سپس دوربینی از فاصلهای دورتر و بلندتر نشان داده میشود، انگار که از دید تماشاگران این صحنه را میبینیم و او دوباره همین جمله را فریاد میزند. بیننده در موقعیت تماشاگران قرار میگیرد و ماکسیموس مردم را برای تماشای کشتار انسانها مورد انتقاد قرار میدهد.
او حتی روی زمین تف میاندازد، خشم او نسبت به جمعیت، امپراتور و دنیا در این صحنه آشکار میشود. ماکسیموس معمولاً بیشتر احساساتش را در درون خود نگه میدارد و همین باعث میشود فوران احساسات او بیشتر به چشم بیاید.
۱- «اگر فقط دوستم داشتی، تمام دنیا رو سلاخی میکردم.» – کومودوس
در این صحنه کومودوس پدرش را میکشد، مارکوس اورلیوس روی زانوهایش نشسته و برای اینکه پدر خوبی نبوده، عذرخواهی میکند. کومودوس او را در آغوش میگیرد و این دیالوگ را میگوید که در آن لحظه دلهرهآور است. واکین فینیکس این دیالوگ را خیلی آرام میگوید، انگار که دارد خودش را خفه میکند و این جملات آخرین حرفهای او هستند.
خشونت در کلام با خشونت کار کومودوس همخوانی دارد. مارکوس اورلیوس در مقابل پسرش زانو زده و کومودوس در حالی که بالا سر او ایستاده، قدرت را از او میگیرد. به نظر میرسد که او عملا پدرش را تا مرگ در آغوش گرفته است. این صحنه به طور کامل نمایانگر رابطه پیچیده پدر و پسری آنها و روح فاسد این ضدقهرمان است. این دیالوگ یکی از آن چیزهایی است که کومودوس را تبدیل به یکی از بهترین شخصیتهای شرور فیلمهای ریدلی اسکات میکند و یکی از بهترین دیالوگهای نوشته شده در این فیلم است.
منبع: Collider