شروع قرن بیستم میلادی با حس خوشبینی فراگیر همراه بود. پیشرفتهای علمی، نوآوریهای تکنولوژیک و گسترش تجارت جهانی، نوید دورانی از پیشرفت و رفاه بیسابقه را میداد. با این حال، این ظواهر، نازک و پوشالی بود و تنشهای عمیق و کینههای در حال جوشیدن را پنهان میکرد. ترور ولیعهد امپراتوری اتریش-مجارستان، مانند جرقهای عمل کرد و آتشی را شعلهور ساخت که جهان را دربر گرفت. جنگجهانی اول، که در ابتدا بهعنوان یک درگیری کوتاه و محدود تصور میشد، به یک جنگ فرسایشی وحشیانه تبدیل شد که با کشتار مکانیزه و استفادهی گسترده از سلاحهای شیمیایی تشدید یافت.
سنگرها، هزارتویی از گِل، سیم خاردار و مرگ، به نمادی از ماهیت غیرانسانی جنگ تبدیل شدند. میلیونها مرد جوان، پر از امید و آرمانگرایی، در قربانگاه تعصبات ملی ذبح شدند. جنگ به فراتر از میدان جنگ گسترش یافت و خانوادهها را از هم پاشید، اقتصادها را مختل کرد و پایههای جوامع را فرسایش داد. کسانی هم که جان به در بردند، زخمهای روانی عمیق ارثیه گرفتند و ایمانشان به پیشرفت و انسانیت برای همیشه درهم شکست. پیامدهای جنگ با ناامیدی گسترده، ناآرامیهای اجتماعی و آتش زیر خاکستر از درگیریهای آینده خود را نشان داد. جهان شاهد پتانسیل وحشتناک جنگ مدرن شده بود، که پیشدرآمدی شوم برای وحشتهای بزرگتر پیشرو مینمود.
صلح شکنندهای که پس از جنگجهانی اول برقرار شد، صرفاً یک دورهی موقت بود. تنشهای حل نشدهی درگیری قبلی، همراه با ظهور ایدئولوژیهای تمامیتخواه، جهان را به به باتلاق جنگی ویرانگرتر فرو برد. جنگجهانی دوم، درگیریای با مقیاس و وحشیگری بیسابقه، ماهیت رنج انسانی را بازتعریف کرد. حدود جنگجهانی قارهها و اقیانوسها را دربر گرفت و تلفات آن تکاندهنده بود. میلیونها سرباز و غیرنظامی جان خود را از دست دادند و چراغ زندگیشان در طوفان جنگ، اردوگاههای کار اجباری و جهنم اتمی خاموش شد. جهان شاهد تخریب گستردهی شهرها، آوارگی میلیونها نفر و فرسایش ساختارهای فرهنگی و اجتماعی بود.
پیامدهای جنگ جهانی دوم با حس عمیق فقدان و آسیب همراه بود. میلیونها نفر آواره شدند، میلیونها خانه ویران و صدها هزار نسل از خانوادهها منقرض شد. بازماندگان با زخمهای روانی جنگ دست و پنجه نرم کردند و برای بازسازی زندگی خود در جهانی که برای همیشه تغییر کرده بود، مأیوسانه دست و پا زدند. در این چشمانداز از رؤیاهای درهم شکسته و آسیبهای ماندگار است که سینمای جنگ عرصهی ظهور خود را پیدا میکند. امثال فیلم The Brutalist ساختهی «بردی کوربت» در سال ۲۰۲۴ که قصد نقد آنرا داریم، از خلاء سر بر نیاورده؛ بلکه از خاکستر قرنی برخاسته که با آسیبهای عمیق تعریف شده است، قرنی که تجربهی انسانی را اساساً تغییر داد.
برای درک واقعی وزن موضوعی The Brutalist، ابتدا باید زمینهی تاریخی ویرانگری را که پایهی آن را تشکیل میدهد و مختصر توضیح داده شد، درک کرد. درگیریهای جهانی مذکور، فراتر از رویدادهای صرفاً تاریخی، نمایانگر تغییری تکاندهنده در درک بشریت از خود است که میراثی از فقدان، آوارگی و وحشت اگزیستانسیالی را بر جای گذاشته که همچنان در احوالات کنونی ما طنینانداز است.
بافت روایتی The Brutalist، از رشتههای آوارگی، جاهطلبی و جستجوی مستمر برای ابراز وجود در پی آسیبهای عمیق تاریخی تشکیل شده است. فیلم «بردی کوربت» از جنس شبهبیوگرافی و درام تاریخی است و رویکردی لایهلایه در داستانگویی را انتخاب میکند که بازتابدهندهی پریشانی شخصیت اصلی و دوران پرآشوبی است که در آن قرار دارد. داستان در حالی که بر زندگی «لازلو توث» متمرکز است، در مغز خود کاوشی عمیق بر وضعیت انسانی است که با پیچیدگیهای هویتی، فقدان و کشمکش مستمر برای یافتن معنا در جهانی زخمخورده از جنگ تقلا میکند.
فیلم روایتگر دوران جنگ جهانی دوم است. «لازلو توث» معمار یهودی-مجاری، همسرش «ارژبت» و خواهرزادهاش «زوفیا»، از جمله میلیونها نفری هستند که در اثر این فاجعه آواره شدهاند و از دریای متلاطم اروپا به مأمنگاه ساحلی به نام ایالات متحده، سرزمین وعده و فرصت، پناه میجویند. این صرفاً یک جابجایی فیزیکی نیست؛ بلکه یک مهاجرت نمادین و تلاشی عاجزانه برای بازسازی زندگی و یافتن حس تعلق در جهانی است که برای همیشه تغییر کرده است.
آوارگی، زمینهای را برای مضمون اصلی روایت فیلم فراهم میکند یعنی جستجو برای خانه، که هم معنای واقعی و هم استعاری دارد؛ استعارهای قدرتمند از مبارزات درونی شخصیتها و تغییرات گستردهی اجتماعی که در عصر مربوطه جریان یافت.
تلاش «لازلو» برای طراحی یک پروژهی آرمانشهری، گواهی بر آرمانهای مدرنیستی دوران پس از جنگ و بیانی ملموس از تمایل او برای خلق دنیایی جدید از خاکستر گذشته است. با این حال، این پروژه که مکانی فرهنگی-اجتماعی در نظر گرفته شده بود، به منبعی از تضاد عمیق تبدیل میشود و تنشهای ذاتی بین آرمانگرایی و عملگرایی، همچنین بین جاهطلبی شخصی و مسئولیت اجتماعی را برای «لازلو» آشکار میکند.
وسواس «لازلو» هم به عنوان منبع انرژی خلاقانه و هم نیرویی مخرب به تصویر کشیده میشود. وفاداری او به کارش به طور فزایندهای مریضگونه میشود و مرتبط با بیگانگی او از خانواده و احساسات خودش است که از قضا گرفتار اعتیادش میکند. فیلم به بررسی فداکاریهایی میپردازد که به نام هنر انجام میشوند و این را مطرح میکند که شور و عطش یک کار در قلهی افراط، میتواند سقوط از اصول اخلاقی و شکست در روابط خانوادگی را پی داشته باشد. پروژهی معماری «لازلو»، که در ابتدا به عنوان گواهی بر پیشرفت انسانی معرفی میشد، به نمادی از انزوای رو به رشد او (که برگرفته از زخمهای عمیق گذشته است) و ناتوانیاش در آشتیدادن جاهطلبیهای هنری با مسئولیتهای شخصیاش تبدیل میشود.
رابطهی بین «لازلو» و «ارژبت» که در نیمه دوم فیلم شکل میگیرد؛ ستون اصلی روایت است که در طول دههها در پسزمینهی آشفتگیهای اجتماعی و مبارزات شخصی تکامل یافتهاست. زندگی مشترک آنها یک ایدهآل رمانتیک نیست، بلکه پیوندی پیچیده و چالشبرانگیز است که در بوتهی همایندی تجارب شکل گرفته است. «بردی کوربت» قصد دارد چالشهای حفظ صمیمیت زناشویی را در پسزمینهی آسیبها و تروماها و پیگیری بیوقفهی جاهطلبی بهتصویر بکشد.
«ارژبت» که شریکی حامی و فهمیده معرفی میشود، به تدریج از وفاداری تمامعیار «لازلو» به کارش احساس ناامیدی میکند. اما وابستگی و علاقهی بیش از حد او به «لازلو» که از معدود کسانی است که در این دنیای بیرحم برایش باقی مانده، موجب قربانی شدن عزتنفس وی میشود. The Brutalist بطور غیرمستقیم به بررسی راههایی میپردازد که آسیبهای تاریخی هویت فردی و حافظهی جمعی را شکل میدهد و این سؤال را مطرح میکند که آیا فرار از سایهی گذشته امکانپذیر است یا خیر.
روند فیلم با ابهامات عامدانه همراه است و از پاسخهای آسان دوری میکند. شخصیتها به عنوان افراد پیچیده، رانده شده توسط مطامع و انگیزههای متضاد بهتصویر کشیده میشوند. «لازلو» یک قهرمان نیست؛ او بازماندهای ناقص و آسیبدیده است.
The Brutalist صرفاً روایتی که از طریق تصاویر متحرک گفته میشود نیست؛ بلکه تجربهای است که سعی شده با دقت و وسواس ساخته شود و شاید گویای دیدگاه سازشناپذیر (در ادامه در مورد این ویژگی توضیح خواهم داد) کارگردان است. سبک کارگردانی «کوربت» از داستانگویی مرسوم فراتر نمیرود و رویکردی نسبتاً حسابشده را انتخاب میکند تا به فضا، طنین احساسی و مفاهیم عمیق در احوالات انسانی اولویت داده باشد.
«کوربت» که جوایز گلدنگلوب و خرسنقرهای برلین را کسب کرده است، جهانی با فضایی ملموس و برانگیزاننده میسازد. رویکرد کارگردانی وی با زیباییشناسی سنجیده و سختگیرانه عجین شده است. او از احساسگرایی و ملودرام حداکثر استفاده را میکند و تصویری بیپرده و بیرحمانه از زندگی درونی شخصیتهایش و زمینهی تاریخی که تجربیات آنها را شکل میدهد، انتخاب میکند. اتخاذ چنین رویکردی بهمانند تیغ دولبه است و با اینکه هدفمند انجام شدهاست ولی باز هم میتواند این برداشت را القا کند که کاراکترهای یهودی داستان به هر حالتی که شده قربانیانی هستند که گرفتار مصیبت پشت مصیبت میشوند؛ گاهی چهرهی همیشه محزون و گریان «لازلو» واقعاً خستهکننده میشود(البته خردهای به بازیگر نیست).
گام روایی فیلم تماماً کند است که در دوسوم ابتدایی با توجه به کششی که داستان دارد، این انتخاب درخور است و به مخاطب اجازه میدهد تا به طور کامل در چشمانداز عاطفی روایت غرق شود. در یکسوم پایانی The Brutalist قضیه فرق میکند، دیگر مشخص نمیشود که فیلمنامه دنبال چیست، صرفاً از هر فرصتی برای ترسیم فلاکت این خانواده بهره میبرد. «کوربت» که در نگارش فیلمنامه نیز مشارکت داشته است، از ماندن در لحظات سکوت و دروننگری نمیترسد اما بدین معنی نیست که به مخاطب فرصت میدهد تا خودش شکافها را پر کند و نتیجهگیری کند. به بیانی سادهتر The Brutalist دارای سوگیری است و دوست دارد مدام بهطور مستقیم یا غیرمستقیم بیانیه بدهد، از جنس بیانیههایی که ما در سینمای خودمان از فیلمهای «حاتمیکیا» سراغ داریم.
سکانداری «کوربت» با توجه دقیق به جزئیات، تسلط بر زبان بصری و تمایل به هدایت کردن برداشتهای مخاطب متجلی میشود. علیرغم اینکه این رویکرد صبر و تعامل بیننده را میطلبد تا او را به درک عمیقتری از پیچیدگیهای موضوعی سوق دهد، اما از طرفی برای تأمل او در دنیای فیلم و برداشت شخصیاش از خردهداستانها احترام قائل نیست. از طرفی بهنظر میرسد کلیات فدای جزییات شدهاست و داستان در یک سوم پایانی، تصویر کلی خود را گم میکند و نتیجهای که شاید مدنظر سازندگان بوده حاصل نمیشود و آشفتگی ساختار روایی بسیار مشهود است.
با این وجود «کوربت» از تمام عناصر سینمایی برای خلق جهان بصری منسجم استفاده میکند و زبان بصری فیلم صرفاً تزئینی نیست؛ بلکه بخشی جداییناپذیر از روایت است و تأثیر عاطفی داستان را بیشتر میکند. حرکات دوربین با ظرافتی مثالزدنی، احساسات شخصیتها را به آرامی به قاب پرده منتقل میکند. استفادهی کارگردان از ترکیب حس انزوا و بیگانگی مؤثر است و بازتاب آشفتگی درونی شخصیتها و آسیبهایی است که وجود آنها را فرا گرفته است.
با توجه به تمرکز فیلم بر معماری، سازندگان به خلق اتمسفری در خدمت زبان بصری اهمیت دادهاند. فضاهای معماری بهنحوی ارائه میشود که آرمانهای مدرنیستی تشکیلدهندهی ذهنیت «لازلو»، برجسته جلوه کند. استفاده از نور و سایه در ایجاد حس زیبایی و ناآرامی نهفته در آن بسیار حائز اهمیت است. توجه به جزئیات طراحی صحنه، طراحی لباس و دکور صحنه نیز گسترش یافته که همگی به خلق جهانی زنده کمک کردهاند.
توانایی «کوربت» همچنین در برانگیختن اجراهای قدرتمند و ظریف از بازیگرانش غیرقابل انکار است. او فضایی را ایجاد کرده تا پیچیدگیهای شخصیتها قابل کشف باشد و به بازیگران اجازه میدهد از طریق حرکات و حالات مختلف، انبوهی از معانی را منتقل کنند.
فیلمنامه The Brutalist که توسط «کوربت» و همسرش «مونا فستولد» نوشته شده و این دو را نامزد اسکار کرد، با جابجایی بین دورههای مختلف زندگی «لازلو»، مخاطب را دعوت میکند تا قطعات تجربهی او را کنار هم قرار دهد. سیر روایی مقطع همچنین به برجستهکردن اثرات گذشته کمک میکند و نشان میدهد که چگونه گذشته بر زمان حال سایه میافکند.
شیوهی هدایت «کوربت» با تمایل به بهچالش کشیدن انتظارات مخاطب امضا شده است. با وجود اینکه او از ترفندهای روایی مرسوم و ابزارهای سبکی استفاده میکند تا اثری تجربی و چالشبرانگیز را انتخاب نماید، از طرفی چیزی که از رویکرد «کوربت» بر میآید این است که از ریسککردن و هلدادن مرزهای زبان سینمایی و خلق صحنههایی که از نظر عاطفی بسیار تکاندهنده باشد، نمیترسد. این رویکرد رادیکال ممکن است برخی از بینندگان را در ایجاد حس همزادپنداری بیگانه کند، اما کسانی را که مشتاق به همراهی با فیلم بر اساس این شرایط هستند را پاداش میدهد. با این اوصاف به باور نگارنده The Brutalist گویای مؤلف بودن کوربت نیست. رویکرد سازشناپذیر او در هر فریم از فیلم ظن سفارشیبودن آنرا متواتر میسازد. اما نمیتوان از هدایت سینماتوگرافی با دقت پرداختشده تا گرفتن اجراهای ظریف و ساختار روایی درگیرکنندهی آن گذشت.
نویسندگان هر کلمه را با دقت انتخاب کردهاند تا انبوهی از معانی را منتقل کند. «کوربت» و «فستولد» عمدتاً از مونولوگ یا دیالوگهای توضیحی پرهیز میکنند و در عوض، رویکردی ظریفتر و ریزهکارانهتر را انتخاب میکنند. شیوهی جالب نامهنگاری برای آشکار کردن زندگی درونی شخصیتها، امیدهایشان، ترسهایشان و خواستههای بیاننشدهشان به کار میرود. استفاده از بازیهای بدون کلام هم بطور ویژهای مؤثر واقع شدهاست و به شخصیتها اجازه میدهد تا احساسات خود را از طریق حرکات و نگاههای نافذ بروز دهند تا نشانگر این باشد که عمیقترین احساسات اغلب آنهایی هستند که بیان نمیشوند. وفاداری وسواسگونهی «لازلو» به کار هم از طریق دیالوگ و هم از اعمالش در دنبالکردن جنونآمیز هنرمعماری بهتصویر کشیده شده است. ناامیدی رو به رشد «ارژبت» نیز از طریق نامهها، حرکات ظریف و احساسات بیاننشده منتقل میشود.
فیلمنامه مخاطب را به مواجهه با پیچیدگیهای طبیعت انسانی، دستوپنجه نرمکردن با سَرحَدات اخلاق و زیرسؤال بردن اقداماتی که به نام ترقی انجام میشوند، دعوت میکند. «کوربت» و «فستولد» معماری روایی را ساختهاند که از مضامین بلندپروازانه و شخصیتهای پیچیدهی فیلم پشتیبانی میکند. فیلمنامه با وجود ضعفهایی که به آن اشاره شد، در کاوش اعماق احوالات انسانی موفق نسبتاً موفق ظاهر میشود و اثری قابلقبول از ظرافت و ریزهکاری است که پس از پایان فیلم در ذهن باقی میماند.
فیلمبرداری و موسیقی متن در The Brutalist عناصر جدا از هم نیستند. آنها بخش جداییناپذیر از بینش هنری فیلم هستند. «لول کراولی» با فیلمبرداری خیرهکننده که اسکار را برایش به ارمغان آورد و «دانیل بلومبرگ» با موسیقی متن دلنواز، که پاداش اسکار را برایش در پی داشت، تجربهای عمیق و همهجانبه خلق میکنند. «کراولی» از طریق نورپردازی سنجیده، ترکیببندی دقیق و استفاده از زوایای درست جهت نمایش فضاهای معماری در روایت بصری خود، بر تبعات خشونت جنگ و انزوا در سرزمین آمریکا تأکید میکند. موسیقی متن مینیمالیستی اما رسای «بلومبرگ» که با هارمونی متناسب و ملودیهای برانگیزاننده پرداخت شدهاست، از مضامین فیلم و عناصر سینماتوگرافی آن بخوبی پشتیبانی میکند. اثر ترکیبی این عناصر، فضایی قدرتمند و منسجم فراهم میسازد تا کاوش فیلم در مورد سرنوشت کاراکترها برای مخاطب مهمتر شود.
The Brutalist غیراز معماری بصری و شنیداری خوبش، بر پایهی اجراهای تحسینبرانگیز بازیگران نیز استوار است. فیلم «بردی کوربت» سطحی از اجراهای کمنقص را میطلبید که از استاندارد مرسوم فراتر رود تا پیچیدگیهای روانی شخصیتها و وزن تاریخی آن دوران تجسم یابد. موفقیت در تحقق این امر و در انتقال مضامین عمیق فیلم تا حد زیادی مدیون اجراهای قدرتمند گروه بازیگرانش است.
تصویرسازی «آدرین برودی» از «لازلو توث»، که با آن جایزه اسکار و گلدنگلوب را به خانه برد، یک کلاس درس بازیگری است. وی در انتقال آشفتگی مردی موفق از کشوری جنگزده که تروماهای مختلف را از سر گذرانده و اکنون در یافتن هویت خود در سرزمینی که به آنجا پناه آورده دچار چالش است، فوقالعاده ظاهر میشود. اجرای او با آسیبپذیری و درماندگی آشکار همراه است. حالت بدنی، نحوهی راه رفتن و هر حرکتش حسی از انرژی تحلیلرفته را منتقل میکند. او نشانگر مردی است که برای حفظ انگیزهها و نیروهای درونش تقلا میکند. «برودی» در هیئت «لازلو» حین مشاهدهی ناملایمات آمریکاییها نسبت به خود از رویکردی خویشتندارانه استفاده میکند که انعکاس شکیبایی در روحیات بسیاری از پناهجویانی است که از جنگها جان سالم به در بردهاند. این بازیگر مطرح سینما اجازه میدهد سالها رنج در تغییرات ظریف چهره و خستگی چشمان کاراکترش عیان شود تا اینکه استادانه اشتیاق «لازلو» را رفتهرفته به جنون در حال جوشیدنی تبدیل میکند که عنقریب است هر لحظه فوران کند.
«برودی» به مخاطب نشان میدهد که هنر تنها چیزی است که «لازلو» میتواند واقعاً در دنیایی که همه چیز را از او گرفته است، به آن اعتماد کند. انتقال ترسها و پشیمانیهای این شخصیت از طریق تغییرات ظریف در بیان و لحن کمنقص انجام شدهاست. او به مخاطب اجازه میدهد تا ترکهای رو به فزونی را در ضمیر هنرمندی بااراده و انسانی که در حال شکستن است، ببیند. با تمام این تفاسیر، به اعتقاد نگارنده شاید پاداش هنرمندی «برودی» در همان فیلم «The Pianist» با مضامین مشابه داده شد و اسکار امسال میتوانست به «رالف فاینز» یا «سباستین استن» تعلق گیرد!
نمایش «فلسیتی جونز» از «ارژبت توث» که از چشم منتقدان دور نماند و نامزدی اسکار نقش مکمل را برایش به ارمغان آورد، به همان اندازهی «برودی» چشمگیر است و قدرت، تابآوری و اندوه این شخصیت را بهتصویر میکشد. «جونز» در ترسیم چالشهای آوارگی و هزینههای عاطفی که در مقابلش چیزی جز عطش روبه رشد همسرش را نمیبیند، بسیار باورپذیر ظاهر شدهاست. اجرای «جونز» حس عمیق همدلی و درک از زندگی چالشبرانگیز «ارژبت» را از منظر مخاطب به همراه دارد. او احساسات شخصیت را از طریق حرکات ظریف، اشارات و تغییرات لحن متناسب منتقل میکند و به بیننده زنی آسیبدیده را معرفی میکند که با چنگ و دندان در تلاش است تا خانواده را کنار هم نگه دارد. او به مخاطب نشان میدهد که حتی اگر «لازلو» به آرامی دور شود، او نخواهد شکست و به حمایتها و کنار هم نگهداشتن خانوادهاش ادامه خواهد داد.
«گای پیرس» اجرایی جذاب و قانعکننده در نقش «هریسون لی ونبورن»، آمریکایی ثروتمندی که پروژهی «لازلو» را سفارش دادهاست ارائه میدهد که نامزدی اسکار نقش مکمل را برایش در پی داشت. «پیرس» انگیزهها و خواستههای متضاد کاراکتر را واضح بهتصویر میکشد و ضعفهای انسانی را در زیر ظاهر باعظمت و موفق خود آشکار میسازد. او با ظرافت خاصی پیچیدگیهای اخلاقی «ونبورن» و رذالت او را در رفتارها و دیالوگهایش منتقل میکند و به عنوان مردی با انگیزههای نوعدوستانه و همچنین خودخواهانه، کاملاً باورپذیر است. او به نمایندگی از قشر ثروتمند و بانفوذ در آمریکا به مخاطب نشان میدهد که حتی افراد صاحب قدرت، انسانهایی ناقص با ناامنیهای درونی خود هستند. از طرفی هم از منظر سازندگان تمامی رفتارهای او با «لازلو» نمایشگر رفتار آمریکا با یهودیان مهاجر است.
شیمی بین «لازلو» و «هریسون» پیچیده و مملو از حس ناامنی است. رابطهی آنها گرم یا از جنس رفاقت نیست، بلکه حاکی از اختلاف قدرت، و تضادهای زیربنایی است. این عدم موازنه فقط جنبهی طبقاتی ندارد، بلکه روانی نیز هست و «هریسون» نوعی سلطه بر «لازلو» اعمال میکند. این امر پویاییای را ایجاد میکند که در آن «لازلو» مجبور است خواستههای «هریسون» را تحقق بخشد. در بخشهای انتهایی فیلم میفهمیم که «هریسون» همواره به «لازلو» حسادت میورزیده و میخواسته مالک نبوغ هنری او شود، بنابراین بستر ایجاد این رابطهی سمی مشخص میشود. فیلم حس ناآرامی بین آنها را بهتصویر میکشد. رفتار هریسون اغلب از حد و مرز عبور میکند و به اعمال استثماری ختم میشود که به روشهای بسیار آزاردهندهای در فیلم نشان داده میشود.
بازیگران مکمل The Brutalist به طور قابل توجهی به حفظ اصالت فیلم کمک میکنند. هر بازیگر تار و پود روایت را غنی میکند و سازهی موضوعی فیلم را جلا میدهد. عمدهی آنها اجراهای واقعگرایانه ارائه میدهند و لایهای از بافت زنده را به دنیایی که خلق شده است، اضافه میکنند.
The Brutalist تأملی در میراث ماندگار دو فاجعهی عظیم قرن بیستم است. فیلم مخاطب را با پیچیدگیهای طبیعت انسانی، قدرت ماندگار هنر و چالشهای بازسازی جهانی که با خشونت و فقدان درهم شکسته است، آشنا میکند. «بردی کوربت» با قرار دادن روایت خود در زمینهی تاریخی جنگ جهانی، به مخاطبان یادآوری میکند که زخمهای تاریخ، اگرچه اغلب نامرئی هستند، اما عمیقاً در روان انسان حک شدهاند و درک ما از خود و جایگاهمان در جهان را شکل میدهند. ساختهی او با وجود ایرادات خود قابلقبول است. او تجربهای سینمایی را ساخته است که هم از نظر بصری خیرهکننده و هم از نظر عاطفی طنین میافکند و تواناییاش در برانگیختن اجراهای قدرتمند از بازیگرانش همگی به خلق فیلمی رضایتبخش ختم شدهاست. The Brutalist بیانگر اعماق وضعیت انسانی، دست و پنجه نرم کردن با پیچیدگیهای زندگی در جهانی پرآشوب است. گام روایی کند فیلم در دوسوم اول سنجیده است اما در ادامه لنگ میزند و آشفتگی در آن هویداست و بیراهه نیست اگر بگوییم حوصلهسربر میشود. در پایان، The Brutalist یک شاهکار نیست بلکه روایتی عمیق و ظریف ارائه میدهد که از قراردادهای معمولی درام تاریخی فراتر نمیرود. با این وجود فیلم از طریق بررسی شخصیتهای پیچیده در بستر داستانگویی مقطع، مخاطبان را دعوت میکند تا در مورد پیچیدگیهای روابط انسانی و جستجوی مستمر برای یافتن معنا در جهانی زخمخورده از آسیب تأمل کنند. اجرای استادانهی سه بازیگر اصلی فیلم، ساختار منسجم فیلمنامه بهخصوص در دوسوم ابتدایی، دیالوگهای کمحجم اما قدرتمند، شخصیتپردازی پرجزئیات، استفاده از معماری به عنوان استعاره، معرفی پیچیدگی اخلاقی و استفادهی بجا از سکوت و احساسات بیاننشده همگی به خلق فیلمی کمک میکنند که هم از نظر فکری محرک و هم از نظر عاطفی تکاندهنده باشد.
نمره نویسنده به فیلم: ۷.۵ از ۱۰