فیلم هفتاد سی یکی از چندین کمدی در حال اکران سینمای ایران است که تجربه اولین کارگردانی بهرام افشاری میباشد.
فیلم هفتاد سی کمدی تازه اکران شده سینمای ایران با فروش و استقبال بسیار خوبی نیز همراه بوده است. حضور بازیگرانی مثل بهرام افشاری، هوتن شکیبا و حتی سیاوش تهمورث از دلایل این موفقیت در فروش است. از سوی دیگر تماشای اولین کارگردانی بهرام افشاری خود میتواند جذابیتی برای مخاطب داشته باشد که او را به سالنهای سینما بکشاند.
بهرام افشاری که در بسیاری از آثار کمدی اعم از سینمایی و سریال حضور داشته است، در اولین فیلمی که خود پشت دوربین آن قرار گرفته ابدا موفق نیست. فیلم هفتاد سی یکی از بدترین فیلمهای کمدی چند وقت اخیر است. فیلم تنها و تنها یک نکته مثبت دارد که آن هم به تلاش برای دوری از شوخیهای جنسی بازمیگردد. فیلم تلاش کرده تا یک کمدی خانوادگی باشد و چیزی نزدیک به نود درصد از کمدی جنسی دوری کند. اما نکته اینجاست که این اتفاق در حد یک تلاش ساده باقی مانده و فیلم در دستیابی به یک کمدی تمیز ناتوان است. استفاده از تکه کلامهای ده سال پیش فضای مجازی در حال حاضر جذابیتی برای خنده گرفتن ندارد و اگر بنا است تا از ویدیوهای وایرال فضای مجازی در اثر استفاده شود (که به خودی خود کار سطح پایینی است)، حداقل از اتفاقات روز فضای مجازی استفاده کنیم.
تقریبا تمام کمدی فیلم هفتاد سی در بد و بیراه گفتن بهرام افشاری با لهجه خاص به دیگران خلاصه میشود. لهجه را از او بگیرید چیزی برای خنداندن در کاراکتر او وجود ندارد. کمدی هفتاد سی تماما در دیالوگ و جنگ و دعوا و داد و فریاد کاراکترها خلاصه میشود و عملا چیزی به نام ایجاد موقعیت کمدی در فیلم وجود ندارد.
بعد از بحث کمدی که فیلم در آن به سطحیترین شکل ممکن عمل کرده است، به دیگر ایرادات آن از جمله تنوع به شدت کم سکانسها میتوان اشاره کرد. نود درصد فیلم هفتاد سی در سه لوکیشن گاراژ، مطب دکتر و بیمارستان میگذرد و ابدا موفق نیست تا جذابیت خود را در طول نزدیک به دو ساعته خود در این سه لوکیشن حفظ کند. قصه و اتفاق اصلی درام در هفتاد سی به گونهای است که نیازمند اتفاقات و تنوع بسیار بیشتر در فیلمنامه است. قصه درباره گروهی از افراد است که شرایط مالی خوبی نداشته و در یک گاراژ متروکه زندگی میکنند و شبیه به یک خانواده هستند. یکی از این افراد به نام یعقوب (با بازی سیاوش تهمورث) برنده یک جایزه سی میلیاردی میشود اما این جایزه بنا است تا دو هفته دیگر به او داده شود در حالی که او به دلیل بیماری تنها یک هفته زنده است و حال بقیه کاراکترها در تلاش هستند تا او را بیشتر زنده نگه دارند.
هنگامی که قصه فیلم هفتاد سی را میخوانید در ذهنتان فیلمی خوش ریتم، پر اتفاق و با چالشهای متنوع شکل میگیرد اما هفتاد سی دقیقا نقطه مقابل تمام اینها است. فیلمنامه هفتاد سی با ارفاق یک ساعت است و این فیلمنامه خسته کننده، کند و بدون اتفاق به هیچ وجه کشش یک فیلم دو ساعته را ندارد. فیلم به شدت ساکن است و عملا چالش و کشمشی جز یک مورد کوتاه در فیلم شکل نمیگیرد. بحث اختلاف طبقاتی و به تصویر کشیدن آن نیز در فیلم چیزی بیشتر از یک جوک نیست. کاراکترهای فیلم به عنوان اثری که دست روی اختلاف طبقاتی گذاشته و قصد تصویر کردن شرایط آنان را دارد، ابدا دوست داشتنی نیستند. در هیچ لحظهای از فیلم هدف و دغدغه آنان شکل نگرفته و تبدیل به دغدغه مخاطب نمیشود. در طول فیلم هیچ چیز برای مخاطب اهمیتی ندارد، رسیدن این افراد به جایزه و یا مرگ کاراکتر یعقوب و یا سرنوشت کاراکتر مهدی حسینی نیا هیچکدام حائز اهمیت نمیشوند.
فیلم افرادی را میسازد که شرایط مالی خوبی ندارند اما از آن سمت لحظهای کار و تلاش در آنان دیده نمیشود. تصویری که فیلم از این افراد ارائه میکند، عدهای هستند که برای یک پول مفت تمام فیلم را در سر و کله یکدیگر میزنند. پرویز نام یکی از این کاراکترها با بازی هوتن شکیبا است. او برادری در زندان دارد که نیازمند پولی برای دیه و دریافت رضایت است. در کمال تعجب در فیلم پرویز به عنوان شخصی که در این شرایط قرار دارد تمام مدت را بیکار دور خود میچرخد. نه شغلی، نه کاری و نه تلاشی در این شخص دیده نمیشود و شما باور نمیکنید که او برادری با این شرایط داشته باشد. در نتیجه این کاراکتر تبدیل به انسان نمیشوند، آنها هیچ بعد انسانی نداشته و هیچ شباهتی به قشری پر تلاش از جامعه ندارند.
آدمهای فیلم هفتاد سی نسبت به یکدیگر معرفت نیز ندارند و در هیچ موقعیتی شرایط یکدیگر را درک نمیکنند تا حتی یک کاراکتر دوست داشتنی و عزیز در بین آنها شکل بگیرد و از سوی دیگر همگی این افراد از بهره هوشی پایینی برخوردار هستند که این نیز در نوع خود نگاه جالبی است. فیلم دو کاراکتر قابل حذف نیز دارد پسر خانواده بهرام افشاری و خواهر هوتن شکیبا در فیلم میتوانند بدون کوچکترین تاثیری به طور کامل از فیلم حذف شوند. در هیچ کجا از فیلم هفتاد سی فقر ساخته نمیشود. در هیچ لحظهای شما فقر و ناتوانی مالی این آدمها را نمیفهمید. ما تنها باید بپذیریم که این افراد شرایط خاصی دارند چرا که فیلمساز به ما گفته است اینگونه فکر کنیم و بپذیریم. وگرنه به هیچ عنوان فیلم موفق به ساخت موقعیت و شرایط این افراد نشده و هیچ چیز آنها شبیه به شرایطی که برایشان تعریف شده نیست. صرف یک گاراژ متروکه این شرایط را نمیسازد.
تمام چیزی که فیلم از اختلاف طبقاتی میفهمد یک سکانس ساده از حضور این افراد در نمایشگاه ماشین است. این تصویری است که فیلم برای یک موضوع مهم مثل اختلاف طبقاتی ارائه میکند، همینقدر سطحی، دکوری و شعاری. حال هرکس که پولدار است ظالم است؟ نگاه به شدت سطحی و حتی در این سکانس تحقیر آمیز نسبت به کاراکترهای فیلم است. شاید سوال به وجود بیاید که یک فیلم کمدی چرا باید این موارد را بسازد؟ پاسخ آن است که اثری که انتخاب کرده تا اینگونه ژستها را بگیرد و در سطح فضای مجازی از دردناک بودن، انتقادی بودن و پرداخت به اختلاف طبقاتی در آن تعریف میشود، باید به درستی آن را انجام دهد نه آنکه تنها از این موضوعات سواستفاده کرده تا احساسات مردم را تحت تاثیر قرار داده و ضعفهای خود را بپوشاند. اگر در کمدی خود قصد استفاده از یک موقعیت مهم و جدی را دارید باید آن را جدی بگیرید. فیلم یک کاراکتر دارد که مهدی حسینی نیا آن را بازی کرده که در ابتدای فیلم قاچاق انسان میکند که میتوان آن را به دلیل بدهی و شرایط مالی پذیرفت، اما انتظار وجود دارد که با طراحی و تکمیل یک قوس شخصیتی این کاراکتر در انتها تغییر کند که این اتفاق رخ نمیدهد و این کاراکتر از ابتدا تا انتها همان چیزی که بود میماند که باز هم ما را از کاراکترها دورتر میکند.
در پایان باید گفت که فیلم هفتاد سی اثری ضعیف و ناموفق است. فیلم از طراحی کمدی گرفته تا دغدغههای دیگرش بسیار سطحی و ناتوان است. فیلم تنها تلاش کرده تا از شوخی جنسی دور شود بدون آنکه بلد باشد بدون آن موقعیت کمدی بسازد. وای به حال سینمای ایران اگر که تنها صرف دوری از کمدی جنسی تبدیل به یک مزیت و دلیلی برای بولد کردن یک فیلم شود.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۲ از ۱۰