فیلم روزی روزگاری آبادان حدود چهار سال پس از انتشار اولیه در جشنواره فیلم فجر و سپس اکران عمومی، حال به مرحله اکران آنلاین رسیده است.
روزی روزگاری آبادان نخستین بار در جشنواره فجر سال ۹۹ به نمایش در آمد و سپس در مرداد امسال به اکران عمومی و در نهایت به اکران آنلاین رسید و حال احتمالا درصد مخاطبین بیشتری این اثر را تماشا کردهاند. روزی روزگاری آبادان به کارگردانی حمیدرضا آذرنگ قصهای را در ابتدای دهه هشتاد و طبیعتا در آبادان روایت میکند؛ زمانی که مصادف با حملات آمریکا به عراق بود. روایت این فیلم حول یک خانواده پنج نفره میگذرد که در راس آن مصیب (محسن تنابنده) و خیری (فاطمه معتمد آریا) قرار دارند. این خانواده متشکل از یک پسر و دختر نوجوان و یک پسر بچه است.
فیلم از همان ابتدا با کشمکشی بین اعضای این خانواده آغاز میشود. خانواده که برای خرید شب عید به بازار رفتهاند، در نهایت با بحث و جدل به خانه بازگشته و کشمکش بین آنها از موضوعی به موضوع دیگر ادامه مییابد. روزی روزگاری آبادان بنا است تا با روایت روزمرگی پر تنش یک خانواده در آستانه عید نوروز و استفاده از یک تهدید خارجی به نوعی یک درام پر فراز و نشیب و البته ضد جنگ خلق کند که تقریبا در هر دو مورد شکست میخورد. فیلم تصاویری از خانوادهای را ارائه میکند که گویا قدر زندگی و بودن کنار یکدیگر را به اندازه کافی ندانسته و ناگهان با اتفاقی مهیب و دور از انتظار روبرو میشوند.
فیلم نیمه ابتدایی کاملا موفق و خوبی دارد، از نوع بازیها گرفته تا دیالوگنویسی بسیار دقیق و فکر شده و متناسب با هر موقعیت، همگی باعث شدهاند تا شاهد یک خانواده پر از دغدغه و تنش باشیم. پدری معتاد و سختگیر که بسیار فرزندانش دور است، دختری که دل خود را به همسایه روبرو باخته، پسری که در باد غرور نوجوانی به دنبال ملاقات با عشق خود پیش از تحویل سال است و البته مادری که در این شرایط زندگی و دست و پنجه نرم کردن با همسری معتاد و رفتارهای تند و تیز او خسته شده و قصد ترک کردن خانه را پس از تحویل سال دارد.
روزی روزگاری آبادان تا نیمه ابتدایی فیلم کاملا در ساخت چنین فضایی موفق است و میتواند با ریتمی خوب و ساخت موقعیتهای پشت سر هم شرایط و جو موجود در این خانواده را به خوبی بسازد. نکته مهم آنکه تصویر داده شده از خانواده بسیار واقعی، رئال و قابل لمس است. نیمه دوم فیلم اما جایی است که ضربه مهلکی به بدنه فیلم وارد میکند. فیلم در نیمه دوم ناگهان به سمت فانتزی شدن و روایتی سورئال پیش میرود که این اتفاق باعث دو پاره و دو تکه شدن اثر میشود. در نیمه ابتدایی با تصویری به شدت رئال روبرو هستیم و ناگهان مخاطب در نیمه دوم با لحظاتی سورئال روبرو میشود که این تغییر لحن به قدری ناگهانی و بدون چینش مورد نیاز اتفاق افتاده که کاملا فیلم را به سکته میاندازد. نکته آنکه در نیمه اول فیلم که شاهد تنشهای این خانواده هستیم، فیلمنامه چندان گسترش خاصی نداشته و در یک سطح باقی میماند و مخاطبی که انتظار گسترش و یا نتیجه در فیلمنامه را میکشد ناگهان فیلم را رها شده مییابد. نیمه دوم فیلم علاوه بر آنکه اصلا به قدرتمندی نیمه اول آن نیست، دچار مشکل جدی شعار دادن نیز میشود و با پرداختی مضمونی تمام پیامهای ضد جنگ خود را نیز به نابودی میکشد.
هشدار اسپویل!
فیلم تا پیش از رسیدن به دقیقه ۴۲ روال عادی خود را در پیش گرفته است. گرچه که موقعیتها کمی به تکرار افتادهاند، اما بازی خوب تمام بازیگران و دیالوگ نویسی درست باعث شده تا همچنان فیلم قابل دنبال کردن به امید رسیدن به نتیجهای مشخص باشد. در دقیقه ۴۲ اما اتفاقی ناگهانی رخ میدهد. آمریکا حمله به عراق را شروع کرده و یک موشک آن بر اثر خطا در آبادان و در همین خانه خانواده اصلی ما فرود میآید. پس از برخورد موشک فیلم وارد فضایی سورئال و فانتزی میشود. بر اثر موشک خانه ویران شده و تمام افراد این خانواده از دنیا میروند. در واقع از دقیقه ۴۲ تا پایان فیلم هر چه مشاهده میکنیم لحظات کوتاه پس از مرگ تمام این افراد است که در چیزی شبیه به برزخ تصور میکنند موشک در سقف خانه گیر کرده و هنوز به زمین برخورد نکرده و منفجر نشده است.
در نیمه دوم فیلم تلاش میشود تا در این تصور و تخیل پس از مرگ اعضای این خانواده در جهت مراقبت از یکدیگر بهم نزدیکتر شوند. مشکل بزرگ نیمه دوم فیلم تغییر لحن شدید اثر بدون زمینهچینی مناسب برای چنین موقعیتی است. مخاطب که از فضایی رئال به سورئال وارد شده همواره منتظر نتیجهای در پایان است اما فیلم عملا به نتیجهای نرسیده و در پایان نمیتواند حرف مهم و خاصی نیز بزند. در نیمه دوم فیلم کاراکترها به طور ناگهانی و بدون هیچ منطقی رفته رفته به یکدیگر نزدیک میشوند و ناگهان موشک گیر کرده در سقف شروع به حرف زدن میکند. اکثر دیالوگهای رد و بدل شده بین افراد و موشک رنگ و بوی شعار به خود گرفته و فیلمی که قادر بود یک تصویر بدون بیرون زدگی از روزمرگی پر اتفاق یک خانواده بسازد، حال تمام لحظاتش بیرون زده و شامل شعارهای بدون پرداخت و روایت است. در واقع فیلم در دقیقه ۴۲ به پایان میرسد؛ قصه فیلم تا همانجا است. لحظهای که موشک به خانه اصابت کرده و تمام اعضای آن در میان تمام آن اتفاقات جان خود را از دست میدهند. پس از آن فیلم نه قصهای دارد و نه دیگر قادر به ساخت شخصیت است چرا که شخصیتی وجود نداشته و همگی از دنیا رفتهاند. در نتیجه بنظر میرسد فیلم روزی روزگاری آبادان اگر یک فیلم کوتاه نیم ساعته درباره خانوادهای بود که قدر زندگی و بودن کنار یکدیگر را نمیدانند و در نهایت بر اثر اتفاقی از دنیا میروند، میتوانست بسیار روانتر و جذابتر باشد.
در پایان باید گفت فیلم روزی روزگاری آبادان فیلم بدی نیست، بازیهای بسیار خوب و کارگردانی درستی تا نیمه دارد. اما فیلم مخاطب را در میانه راه رها کرده و هر چیزی که پس از آن برای مخاطب تصویر میکند هیچ تأثیری در خلق درام و یا تکمیل شخصیتها ندارد و مخاطب صرفا در انتظار پایان فیلم است. نیمه دوم فیلم به شکلی جدی به اثر ضربه زده است و آن شروع خوب و قدرتمند فیلم را به نابودی میکشد.
امتیاز نویسنده به فیلم: ۶ از ۱۰